بحران مالی تأمین اجتماعی، نتیجه سالها غارت و بیتعهدی است. حالا بهجای پرداخت بدهیهای انباشته، زور را به کار بستهاند: «بفروش تا زنده بمانی!» — حتی اگر داراییها به ثمن بخس واگذار شوند.
فروش شرکتهای به اصطلاح زیانده، نه راهحل است و نه اصلاح. بیشتر شبیه خاکپاشی بر آتش فروزان بحرانیست که حاصل خصوصیسازیهای صوری، سیاستهای روزمره و تصمیمگیریهای رانتی است.
واقعیت این است که دلیل انتشار آگهی واگذاری برخی شرکتها، نه شفافیت و نه اصلاح ساختار، بلکه فرار از مالیات است. بر اساس قانون برنامه هفتم، اگر سازمان تأمین اجتماعی سالی یکبار سهامهایش را در بورس عرضه نکند، باید ۲۰٪ سود آن داراییها را به وزارت اقتصاد مالیات بدهد. سهمی که هر سال بیشتر میشود.
بنابراین، این واگذاریها بیشتر به جلوگیری از افتادن در دام مالیاتی شبیهاند تا تصمیمی آگاهانه برای بهبود وضع سازمان یا کارگران.
چه کسی میخرد؟ با کدام سرمایه؟ برای چه سودی؟ شرکتهای بحرانزده در اقتصادی بسته، فقط روی کاغذ معامله میشوند. پولی جابجا نمیشود، بهرهوریای هم تضمینشده نیست.
تأمین اجتماعی نه ملک دولت است، نه ابزار رفع کسری بودجه. داراییاش، حاصل دسترنج میلیونها کارگر است. فروش شتابزده این اموال، چیزی نیست جز تاراج سازمانیافته یک امانت تاریخی.
هیئت تحریریه “پژواک کار ایران”